با خوش گفتـه بود:
"يك شب كه هزار شب نمي شود"
رفته بود مراسـم عروسي!
چند سال بعد
يكي دل همسـرش را بـُـرد (1)
در يك مراسم عروسي!
و چندين سـال بعد
يكـي دل پسرش را
...
آري
در مكتب ِ مـآ
يك شب ،هـزار شب مي شود...(2)
نشسته ام که بهاری به این خزان بدهی
به غصه های دل من خودی نشان بدهی
دلیل غیبت تو اشتباه های من است
چقدر جای من آقا تو امتحان بدهی؟
چقدر مانده زمان تا زمان آن برسد
که ما شکسته دلان را دوباره جان بدهی
وضو گرفته ام از اشک چشم و منتظرم
خودت بیایی و در کربلا اذان بدهی
به غصه های دل من خودی نشان بدهی
دلیل غیبت تو اشتباه های من است
چقدر جای من آقا تو امتحان بدهی؟
چقدر مانده زمان تا زمان آن برسد
که ما شکسته دلان را دوباره جان بدهی
وضو گرفته ام از اشک چشم و منتظرم
خودت بیایی و در کربلا اذان بدهی
نظرات شما عزیزان:
برچسب ها :